تجربه یا قانون گریزی
نمی دونم چطوری شروع کنم. ما در بخش ......... کارآموزی بودیم. استاد ما استاد مهربانی بود و اطلاعات زیادی هم داشت یه روز برای استاد ما یه مشکلی پیش آمد و ایشون نمی تونست بیاد کاراموزی بنابراین یکی از بچه های ارشد به جاش آمد روز بدی نبود. اصل داستان از اینجا شروع میشه که بچه هایی که با من بودند فرداش کسی کاراموزی نیامد جزء من و یک نفر دیگه. بنده صبح زود از محل زندگیم تو اون روز بارانی آمد کارآموزی روزی که خیلی باران می آمد و بنده مثل موش خیس شده بودم. آمدم دم در بخش کسی بود .....
جالبش ... به من گفت آقای... چرا امروز آمدی کارآموزی مگه نمی بینی باران میاد! و استاد هم که ندارید و کسی هم براتون که نمیاد کی به کی ...
چقدر آدم ساده ای هستی از اون روز متوجه شدم .... یه درس بزرگی بهم داده بله چرا آمدم کاراموزی........
بنده پیش خودم فکر کردم راست میگه اینجا قانونی وجود نداره تازه ما دانشجویم و ................
بنده از این تجربه درس نگرفتم و مثل بچه آدم تا الان همه کلاس ها رو آمدم و تمام کاراموزی ها رو رفتم اما حالا که دارم فکر میکنم اشتباه بسی بزرگی کردم.
چون این چیزا اهمیت نداره باید زبانت بچرخه نه مثل من باشی که انتقاد کنی من با چشم و گوش خودم دیدم و شنیدم فردی با ما بود چهار پنج جلسه غیبت و تاخیر و ..... آخر نمرش شد فرض مثال هیجده و نیم
حالا ما با حضور منظم و ........ شدیم شانزده .......
در کل بنده به این نتیجه رسیدم که من آدم ساده ای بودم که این چند ترم مثل بچه آدم کلاس می امدم
اینجا به این کار سادگی گفته میشه وقتی آدم می تونه جیم بشه پس چرا کلاس بیاد و خودش رو به زحمت بندازه ....
بنده میخوام این ترم کلاس نیام شروع کلاسا هیجدهم است یه هفته نمی ام هیچی هم نمیشه به همین راحتی
باید قوانین ذهنیم رو عوض کنم تا کی قانون مدار باشم ....
اما انقدر آدم ساده ای هستم که دوباره روز از نو روزی از نو
مشکل از بنیانه، من نمی تونم از کاری که بهش مسئولم فرار کنم چکار کنم آدم ساده ای هستم اما قول میدم این ترم پا روی عقایدم بزارم شاید ما هم بچه زرنگ شدیم.
درس خوبی نیست خودم میدونم و در باطن هم قبولش ندارم اما چه کنم که جامعه باطن من رو قبول نداره .....
گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
هر که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
زور بازو چاره ساز گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
درجوانی جان گرگت را بگیر
وای بر روزی که گردد با تو پیر
چرا باید تحت تاثیر دیگران قرار بگیرید
چرا باید از الگوی سایرین پیروی کنید
چرا خودت الگو برای دیگران نباشید
کار درست همیشه مورد ستایش قرار نمی گیرد همه می دانیم همه می دانیم جفا می شود اما این به معنای عدم توجه به وجدان و ندای درون ما نیست
اگر بخواهیم الگوی رفتاری مان را از دیگران بگیریم معلوم نیست چه بر سرمان خواهد امد
درست ترین ها را برای خودت الگو قرار بده ....
بسم الله الرحمن الرحیم