حکایت بالینی: اهمیت آگاهی از مراحل تکامل شناختی بر اساس تئوری پیاژه و برقراری ارتباط مناسب با کودک سن مدرسه
یک روز کشیک نبودم مرخصی بودم دیدم از بیمارستان به من زنگ زدند گوشی تلفن را برداشتم دیدم که یکی از همکاران بخش می باشد، شروع به تعریف اتفاقات آن روز نمود، که امروز بیماری داشتیم به نام ستاره که 9 سال داشت و برای انجام اسکن کلیه مراجعه کرد. هرکاری کردیم موفق به راضی کردن این بچه برای رگ گیری نشدیم، حتی پزشک بخش با این بچه و خانواده ایشان مادر، پدر و عموی بچه بودند صحبت کردند که با رفتار این بچه ما قادر به انجام کار نمی باشیم نظر شما در این مورد چیست؟ پزشک گفت با شما (خودم) هماهنگ شود من هم گفتم بگذارید روز پنجشنبه خودم کشیک هستم. همکار من همین کار را کرد. انجام اسکن ستاره موکول شد برای روز پنجشنبه که روز کاری اطفال بود، من و همکارم با هم کشیک بودیم قرار شد ساعت هشت صبح ستاره را بیاورند روز کار شروع شد ستاره به همراه خاله و عمه و مادرش به بخش مراجعه کردند هر روشی که وجود داشت انجام دادیم اما ستاره حاضر به همکاری برای رگ گیری نشد تا اینکه تصمیم گرفتیم با روانشناس بیمارستان صحبت کنیم. یکی از پزشکان روانشناسی وارد بخش شدند با ستاره صحبت کردند تا اینکه خود خانم دکتر از ستاره رگ بگیرد ستاره قبول کرد که این کار انجام گیرد، همکاران صدا زدند دست نگه دارید. دستگاه تصویر برداری دچار مشکل شد قادر نشدیم این کار را انجام دهیم، از صبح ساعت 8 تا 11:30دقیقه ما حدود 10 بیمار کارشان انجام یافت به جزء ستاره، او خیلی خوشحال شد به دلیل مشکلی که برای دستگاه پیش آمد که کار ایشان انجام نشد! خانواده ستاره خیلی ناراحت شدند و گفتند ما باید این کار را (رگ گیری) را انجام دهیم. من به خانواده ستاره گفتم در اسرع وقت دستگاه درست شد به شما اطلاع می دهیم تا شاید مجدداٌ موفق شویم که برای ستاره کاری انجام دهیم. دستگاه درست شد به خانواده اطلاع داده شد هفته بعد با ستاره با همراهان جدیدی مراجعه نمود چون در این فاصله زمانی به پزشک معالج مراجعه کردم و گفتند حتما ً این کار باید انجام شود. خانواده اصرار داشتند به هر صورتی که می شود برای ایشان رگ گرفته شود حتی به زور ستاره را روی تخت قرار دادیم به کمک عمو و یکی از همکاران مرد بخش آنچنان جیغی کشید که پزشک و کل همکاران وارد اتاق تزریق شدند. پزشک گفت در این شرایط اگر مشکل دیگری پیش بیاید هیچ مسئولیتی نداریم.
ما از گرفتن رگ منصرف شدیم ستاره فوق العاده هیجان زده بود گریه می کرد و کاملاً بیقرار بود به خانواده ستاره گفتیم شرمنده ما نمی توانیم برای ایشان رگ بگیریم چون پزشک هم گفتند این کار را انجام ندهیم. خانواده گفتند باید این کار انجام شود. متاسفانه زیر بار نمی رفتند و گفتند چرا شما به گریه و رفتار ستاره توجه می کنید؟
اما از نظر اخلاقی و روانشناسی کار درستی نبود چون خاطره خیلی بدی برای ستاره باقی می ماند تا اینکه خانواده تصمیم گرفتند بچه را به مرکز دیگری ببرند و آن مرکز از ایشان رگ بگیرد. سپس بیایید و ما اسکن کلیه را انجام دهیم. ستاره را به یک مرکز خصوصی بردند و بعد از فیکس کردن و بستن دهان ستاره به وسیله چسب به زور از ایشان رگ گرفته شد سپس به بخش مراجعه کردند.
من وقتی شنیدم که همچنین رفتاری با ستاره شد خیلی ناراحت شدم با ستاره صحبت کردم آیا ستاره جان این آنژیوکت این قدردرد داشت که شما حدود 10 نفر را برای سه هفته معطل خودتان کردید؟
ستاره به من گفت همیشه به من می گفتند اگر کار بد بکنی آمپول می زنیم. من فکر کردم اگر آمپول بزنم می میرم! در ادامه به من گفت خود آنژیوکت درد نداشت دهان مرا چسب زدند و مرا محکم داشتند بیشتر درد داشت. دارو تزریق شد بعد از فاصله زمانی تصویربرداری انجام شد ستاره از همه ما تشکر کرد و گفت شما همه خیلی مهربانید.
با توجه به مورد فوق ضروری است در مورد پزشک، پرستار و روند درمان طوری با کودکان صحبت شود که تاثیر منفی بر روحی و روانی آنان نگذارد تا موجب پیشگیری شود و بسیاری از معضلات درمانی و حیاتی برای درمان بهتر و سریعتر کودکان مان انجام پذیرد.
دانشجوی کارشناسی ارشد پرستاری مراقبت های ویژه: کبری عبدی زرینی
Child fear of injection
Overcoming Injection Fears: Helping Kids Learn to Be Brave