پنجشنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۸۸ - ۸:۱۴ ب.ظ - دکتر لیلا (مهستی) جویباری -
Jerome Bruner
برونر ابتدا تحت تاثیر پیاژه بود و بعد تحت تاثیر ویگوستگی قرار گرفت.
از نظر او یادگیری چیست: فرد چیزی را خارج از خودش کشف نمی کند. وقتی با واقعیت های دنیای اطرافش مواجه می شود از بازسازی استفاده می کند. ساختاری که در ذهن دارد به کشفی می رسد که او را به یادگیری می رساند. اگر الگوی ذهنی با واقعیت بیرون جور شود یادگیری رخ می دهد.
مراحل رشد کودک از دید برونر: حرکتی، ایکونیک، سمبلیک
می گوید مانند رشد ابداعات بشر است
حرکتی: با دنیای اطراف خود به طور فیزیکی در ارتباط است و آن را لمس می کند. از نظر وی این مرحله متناظر با مرحله ابداع ماشین های ساده مثل قرقره و اهرم ها در تاریخ بشر است.
نواختن الت موسیقی در این مرحله اسان تر است . یادگیری مهارتهای حرکتی اسان تر است.
ایکونیک: تصویرهای ذهنی می سازد از واقعیت. با واقعیت به صورت فیزیکی مستقیم در ارتباط نیست. متناظر است با دورانی که بشر رادیو یا تلویزیون یا تلسکوپ را ابداع کرد و به تقویت حس انسان کمک کرد. نمی توانید به کودک دایناسور نشان دهید اما به او یک تصویر نشان می دهید و او یک تصویر به وجود می اورد. در این مرحله می توانند عملیات ریاضی انجام دهند.
نمادین: نه تصویر ذهنی دارد و نه با واقعیت. مرحله ای که با رشد ذهن انسان همراه است و این مرحله را متناظر با مرحله ابداع کامپیوتر می دانست. تفکر به شکل انتزاعی است. احتمالات را در نظر می گیرد. می تواند انها را با هم مقایسه میکند.
پیاژه می گفت کسی از این مرحله به مرحله قبلی برنمی گردد اما از نظر برونر مراحل قابل برگشت است.
Enactive mode
Iconic Mode
Symbolic mode
ما باید از هر سه مورد در اموزش استفاده کنیم. از یک سطح ساده تر به یک سطح پیچیده تر می رویم و هر سه تای اینها هم همیشه لازم است. برونر با تعریفی که از یادگیری ارائه داد برای تعریف خود از اصطلاح ..... استفاده کرد. وی برنامه اموزشی مارپیچی را ارائه نمود.
مثال در آموزش ریاضی: از بسته های مداد ده تایی به کودک ریاضی را یاد می دهید و بعد به مرحله تصویری و بعد به مرحله از سطح ساده تر شروع و بعد مفاهیم جدیدتر و سطح پیچیده تر. هر سطح هم روی سطح قبلی قرار دارد مانند ریاضیاتی در مدرسه می خواندیم
پیاژه می گوید ما اموزش خود با متناسب با فرد کنیم ولی اینجا ما یادگیری اکتیو داریم. از سطوح ساده تر شروع کرده و بتدریج به سطح پیچیده تر ببریم.
“spiral curriculum” (Bruner, 1960)
از نظر برونر افراد با استفاده از طبقه بندی ها، بازنمایی از مفاهیم اطراف خود را می سازند. وقتی یادگیری از سطح ساده به پیچیده تر می رود انها را دسته بندی می کند. از نظر او طبقه بندی، قدرت و جایگاه خاص در یادگیری دارد. وقتی سر بچه ای را بالای دیوار می بینید می گوئید حتما بچه همسایه است که بالای دیوار امده و حتما دو تا پا هم دارد یعنی برایش متصور می شود. در اینجا ما از بچه مفهومی در ذهن داریم .
معنی به شی داده می شود وقتی در یک طبقه است
مفاهیم عطفی: چند ویژگی مشترک را در نظر می گیرد. با هم یک مفهوم را تعریف می کنند مانند صندلی : افراد روی آن می نشینند، پایه دارد ، کف دارد.
مفاهیم انفصالی: از بین یک مجموعه اگر تعدادی را داشته باشد می گوئیم مفهوم انفصالی؛ مانند خوشحال بودن، لازم است مثلا بخندد بگوئیم خوشحال است یا چند چیز با هم باشد. شادی یا منصف بودن یا گفتمان. این مفاهیم تعریف شان سخت تر است لازم است چند تا چیز کنار هم قرار بگیرند تا مفهومی را بسازند. در پزشکی مانند سندرم ها، می گوئیم اگر این علامت ها را داشت....
مفاهیم ربطی: رابطه ویژگی ها برای ما مهم است. یک مفهوم در یک زمینه است که بیشتر معنی پیدا می کند. می گوئیم متوسط نمرات این است. این فرد سریع تر از اون فرد است. در یک زمینه بررسی می کنیم و متوجه می شویم وجود دارد یا ندارد.
وقتی از مفاهیم استفاده می کنیم برای درک آنها، نظریه برونر به ما کمک زیادی می کند. برونر cognition را وارد نظریه های یادگیری نمود. البته از جهت اینکه مفاهیم را وارد یادگیری کرد خود انقلابی بوده است که بعدها این مفاهیم جای خود را به پردازش اطلاعات داد.
کانسترکتیویسم Constructivism چیست؟ در واقع فلسفه یادگیری است. بر این اصل بنا شده است که ما به محیط اطراف خود بازتاب نشان می دهیم و از آن بازتاب است که محیط را درک می کنیم. ساختاری را در ذهن به وجود اورده و مفاهیم را درک می کنیم. هر کس با قانون و شبکه بندی ذهن خاص خود را دارد. به فردی گرایی کشیده می شویم.
یادگیری ایجاد فرایند تناسب یا یک مفهوم یاواقعیت جدید در ان شبکه است.
کانسترکتیویسم چطور روی یادگیری اثر داشت؟ هر فرد طبق ساختار ذهنی خود یا می گیرد پس به برنامه هایی اموزشی که به طور یکسان برای افراد ارائه می شود معتقد نیستند. به کوریکولوم های customized معتقدند که نیازهای فردی در نظر گرفته می شود. از طرف دیگر چون یادگیری به صورت یک اکتشاف در ذهن صورت می گیرد به حل مساله علاقه دارند و دوست دارند که افراد خودشان مسائل را حل کنند به جای اینکه ما به انها تزریق کنیم. از این رو روش تدریس پیشنهادی آنها حل مساله و تفسیر آنها و عملیات ذهنی برای کشف دنیای اطراف می باشد. بجز پیاژه که تعامل فردی بین دانش اموز ومعلم را ترجیح می داد سایرین از این گروه معتقدند دیالوگ به یادگیری بهتر کمک می کند.
سنجش
باید جزیی از یادگیری باشد نه اینکه ازمونی استاندارد باشد. به حذف نمره و تست های استاندارد معتقد است. با رفلکت نشان دادن به فرد می توانیم ساختار ذهنی فرد را شکل بدهیم. دانشجو نقش مهم تری در مورد قضاوت در باره پیشرفت خود دارد.


دست نوشته های اینجانب از کلاس درس یادگیری. دکتر میرائی. مبحث روان شناسی شناختی. دوره آموزش پزشکی. دانشگاه شهید بهشتی