جمعه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۷:۴۳ ب.ظ - دکتر لیلا (مهستی) جویباری -
مراقبت از سند فولی
تازه وارد بخش شده بودیم که یکی از پرسنل صبح کار به ما گفت که اگه دانشجویان عصریم بریم و به پرستارا تو گرفتن علائم حیاتی کمک کنیم. اگه یه کار دیگه می گفت بیشتر استقبال می کردیم. منو یکی از دوستام رفتیم و علائم حیاتی 34 تا مریض گرفتیم که بعضی ها هم هر 15 یا 30 دقیقه کنترل داشتن. بعد تموم شدن کارمون پرستار گفت حالا برین کفلین آماده کنید. 30 تا کفلینم آماده کردیم. اون روز توی بخش چهار پرسنل باسه دانشجو بودیم ولی اون ها بیشتر مشغول خرید لباس و روسری و ... از خانمی بودن که اومده بود بیمارستان و تجارت می کرد. با خودم گفتم کاش من مثل اینا نشم. دستور پشت دستور، "خانم دانشجو این کارو بکن، خانم دانشجو اونکارو بکن..." تا رسید به این کار که برم و کل بیمارانی که سوند دارند رو مراقبت فولی بدم، 20 تا بیمار. ما اومدیم کار یاد بگیریم درست، اومدیم کمک بخش باشیم اونم درست ولی اینکه اومده باشیم تا ازمون بیگاری بکشن نادرست.
گفتم که من اتاق دو و سه را انجام می دم چون خیلی زیادن ولی پرستار گفت که حالا اونارو انجام بده تا بعدا چی می شه و چون تعداد پگ های استریل کم بود از هر پگ برای دو تا سه نفر استفاده کنین. گفتم من چنین کاری نمی کنم و از هر پگ برای یه نفر استفاده می کنم و از اون اصرار و از من انکار. بالاخره تونستم قانعش کنم که این کار درست نیست و فقط کافیه خودتو جای بیمار بذاری و آیا حاضری از وسایلی که برای فرد دیگه ای استفاده شده (اونم تو اون وضعیت) برای خودمون هم استفاده بشه. البته کاملا مودبانه و بدون هیچ بی احترامی.
اگر یک بار دیگه تو این موقعیت گیر کنم سعی می کنم همون اول به نحوی نشون بدم که کاراشون اشتباهه. این تجربه ای بود واسم که ثابت کرد توضیح دادن با دلایل منطقی و مودبانه هم باعث دفاع از حق بیمار میشه و هم راحتی وجدان خودمون و یاد گرفتم که همیشه دنبال بهترین راه باشم و از حق خودم و بیماران دفاع کنم. بعضی وقتا می ترسم یه روزی منم بشم مثل کسانی که فقط می خوان شیفتشون تموم شه و برن خونه ولی باز با خودم می گم که با تلاشم می تونم گوشه کوچیکی از سیستمو در اختیار بگیرم و کارمو طوری انجام بدم که وجدانم راحت باشه.
رفتارهای متفاوت، واکنش متفاوت
شیفت صبح بخش ... تاریخ ....
شیفت صبح بخش ... بودم و دو پرستار دیگه هم توی بخش بودند. آقایی اومد در بخش و به پرستار گفت که خانم من مرخص شده و این هم برگه تسویه حساب و مرخصیشه. یکی از پرستارا با صدایی بلند و لحنی تند گفت که خانمتو نمی تونی ببری و دکتر گفته فعلا بمونه! مرد بیچاره هاج و واج موند و گفت که قبلا خودتون گفته بودین که مرخصه و من هم رفتم حساب کردم و ... هنوز حرفش تموم نشده بود که پرستار در حالی که به شدت عصبانی بود گفت: یه بار برات توضیح دادم دیگه، مگه نمی فهمی می گم مرخص نیست. برو، اینجا واینسا و وقت ملاقات بیا!
از نوع حرف زدن پرستار خودم داشتم خجالت می کشیدم. اون آقا شروع کرد به داد و فریاد! تا اینکه پرستار دیگه ای که اونجا بود جلو رفت و به آرومی علت تصمیم دکتر را گفت و توضیح داد که اگه خانمش با فشار خون بالا بره ممکنه تشنج کنه و همه این کارها برای سلامتی خانمته!
حالا واکنش مرد دیدنی بود! خودشو کنترل کرد و پرسید کی مرخص میشه؟ و بعد از اینکه جواب سوالاشو گرفت تشکر کرد و رفت.
این ضرب المثل به ذهنم رسید که "جواب های هوی است!" تجربه ای برام شد که همیشه اگه خواهان این هستم که بهم احترام بگذارند، خودم هم باید به طرف مقابلم احترام بذارم.
البته وقتی دیدم همکارمون حوصله جواب دادن نداره می تونستم خودم برم جلو و به اون آقا علت رو توضیح بدم. اگه یه بار دیگه توی همچین موقعیتی گیر کنم سعی می کنم تا سریع تر کنترل شرایط را در دست بگیرم و از عواقب احتمالی جلوگیری کنم.
عافیه کر: کارآموز در عرصه
برای نوشتن بازاندیشی های بالینی به این موارد توجه نمایید:
. چه اتفاقی افتاد؟
. احساسات و افکارتان چه بود؟
. خوب و بد این تجربه چه بود؟
. چه درسی از این موقعیت گرفتید؟
. چه کارهای دیگری می توانستید انجام دهید؟
. اگر دوباره اتفاق بیفتد چه خواهید کرد؟