امروز به همراه یک بهیار و یک ماما به مرکز بهداشت روستایی ... جهت معاینه مادران باردار رفتم. حدود پنج تا مراجعه کننده بیشتر نیومد.
منم در نوشتن پرونده به ماما کمک کردم دو نفر هم برای گذاشتن آیودی اومده بودند.من تا بحال ندیده بودم برام خیلی جالب بود.
یکی از مراجعین زایمان طبیعی داشت و دیگری سزارینی بود. به وضوح میشد تفاوت سرویکس این دو را دید و تشخیص داد.تجربه جالبی بود.
وقتی برگشتیم مرکز در تنظیم خانواده و واکسیناسیون به همکاران کمک کردم.مادری آمد و بهم گفت من نمیتونم پای بچمو نگه دارم تا واکسن بزنن حالم بد میشه میتونید کمکم کنید؟ منم بهش گفتم نگران نباشه و بهش کمک کردم و توضیح دادم که بعد واکسن دو برابر وزنش بهش قطره استامینوفن بده. مادر هم تشکر کرد و رفت. امروز هم مثل روزای قبل گذشت ولی تجربه های بیشتری کسب کردم.
مثل روزای قبل ساعت هفت و نیم در مرکز بهداشت درمانی 2 شهری واقع در ... حضور داشتم .چون روز قبل عید قربان بود تا ساعت 10 هیچ مراجعه کننده ای نیامد.بعد ساعت 10 یک خانم باردار مراجعه کرد که هفته 40 بارداری را می گذراند درد و کمی ترشح داشت مامای مرکز به او گفت که باید هرچه زودتر به بیمارستان مراجعه کند چون وقت زایمانش است وقتی فشارش را گرفتم 15 بود سریع مراجعه کننده تاکسی گرفت و رفت.
نزدیکی های ظهر بود که پیرزنی مراجعه کرد که ناله میکرد و کلی دارو و آمپول همراهش بود گفت که دخترش سه روز پیش بدون رعایت استریل برایش تزریق انجام داده و الان ناحیه تزریقش عفونت کرده و دکتر به او این آمپولها راداده است از ما خواست که اگر کیسه آب گرم داریم به او بدهیم در مرکز کیسه آب گرم نبود ولی من گفتم که در منزل دارم ومیتوانم تا ظهر برایش بیاورم او هم خیلی خوشحال شدو رفت.
امروز روز کم کاری بود و کلا در مرکز به جز من و یک ماما هیچ کس نبود
گزارش روزانه محمدی مهر
امروز به نسبت روزای قبل خیلی مرکز شلوغ تربود. حدود 20 نفر اومده بودن برای
واکسن MMR.
تقریبا 20 نفری هم برای قد و وزن و مراقبت اومده بودن. سر دندان پزشک مرکز هم خیلی شلوغ بود. داروخانه مسوول نداشت من باید همه رو ساپورت میکردم.
کار تو داروخانه برایم لذت بخشتر از بقیه جاها ست. بیشتر وقت ها دکتر مرکز منو تو داروخانه میزاره.
جالب ترین چیزی که امروز دیدم دوقلوی دختر و پسری بودن که همه مشخصات قد و وزن و دور سرشون مثل هم بود حتی یک ذره هم فرق نمی کرد. چون چند تا از همکاران مرخصی بودن امروز مجبور شدم تا آخر وقت بمونم و به بقیه کمک کنم.
یکی از همکاران با مزدوجین این ماه تماس گرفت تا بیان و آموزش جلوگیری از بارداری بهشون بده. چون فاصله سنی من و مراجعین کمتر از بقیه بود مراجعین ترجیح میدادن تا با من صحبت کنند و مشکلات شونو به من بگن. من هم از اینکه می تونستم کمکشون کنم لذت می بردم امروز با اینکه خیلی شلوغ بود ولی روز لذت بخشی بود.
دانشجو: ....
1- گزارش روزانه در تاریخ 5/7/90:
امروز سه شنبه 5/7/90 می باشد. من به همراه یکی از همکلاسی هایم ساعت 7:45 وارد مرکز بهداشت انجیراب شدیم. طبق معمول تا ساعت 8:30 مراجعه کننده ای به مرکز بهداشت رجوع نکرد. با توجه به برنامه ای که همکاران این مرکز داشتند قرار شد که به همراه آنان به مدرسه شهید مفتح جهت آموزش وبا برویم. حدود ساعت 9 به مدرسه واقع در انجیراب غربی رسیدیم. از آنجایی که مدرسه پسرانه بود، در مدرسه قفل بود و چند دقیقه ای پشت در منتظر ماندیم. پس از ورود به حیاط مدرسه متوجه شدم که حیاط مدرسه کوچک به نظر می رسید طوری که جایی برای تخلیه انرژی بچه ها وجود نداشت. به همراه هکاران وارد دفتر مدیر مدرسه شدیم و اجازه برای ورود به کلاس ها گرفته شد. ابتدا از کلاس دوم شروع کردیم. به جهت اینکه معلم کلاس اولی ها قدری مقرراتی بود و وقت کلاس برایش ارزشمند بود. ابتدا از بچه ها راجع به بیماری وبا پرسیدیم تا ببینیم اطلاعاتشان راجع به این بیماری تا چه حدی است، بعد از آن آموزش را شروع کنیم. سعی کردیم در حد درک و فهم بچه ها با آنها صحبت کنیم. نکته ای که خیلی مهم بود وتاکید زیادی به آن در همه کلاس ها به آن می شدشستن دست ها قبل و بعد هرکاری از جمله غذا خوردن و دستشویی رفتن بود. سپس راجع به بیمار وبا و راههای انتقال بیماری، پیشگیری، مصرف غذاهای سالم، شستشو و ضدعفونی کردن میوه ها و سبزیجات، مراجعه به مرکز بهداشت و پزشک در صورت مبتلا شدن آموزش دادیم. بروشورهایی را نیز در اختیار بچه ها قرار دادیم و از آنجایی که بروشورها رنگی بودند بیشتر توجه بچه ها را به خود جلب می کردند، طوری که بچه ها سر بروشور گرفتن با هم دعواشون می شد و وقتی از آنها می پرسیدیم بچه ها سوالی ندارید می گفتد: خانم اجازه به ما بازم از این برگه ها میدید؟ در پایان کلاس جمع بندی راجع به بیماری وبا صورت گرفت و سوال هایی از بچه ها پرسیدیم که داوطلبانه بعضی از بچه می گفتند که "بیماری وبا با شیرینی هایی که دست فروشان سر کوچه می فروشند، منتقل می شه و باعث می شه آب بدنمان خشک بشه" دیگری گفت:"سبزی را با آب بشوییم چون آلودگی وبا با آن است"این ها مواردی بود که بچه ها ذکر می کردند. از آنجایی که اوایل مهرماه است و بچه های کلاس اول برای اولین بار مدرسه را به طور رسمی تجربه می کنند، صحنه جالبی که قبل از رفتن به کلاس اول متوجه آن شدم دانش آموز کلاس اولی بود که به همراه پدرش دم در کلاس ایستاده بود و مدام در حال گریه کردن بود و جدایی از پدربرایش غیر قابل تحمل بود به طوری که انگار خط قرمزی را برای خود دم در کشیده است و نباید از آن خط عبور کند و وارد کلاس شود. از بچه ها راجع به بیماری وبا پرسیدیم. یکی گفت خانم اجازه من وقتی مدوم نفسم بند می آید. دیگری گفت خانم اجازه من سرماخوردم آبریزش بینی دارم ولی مامانم منو دکتر نمی بره و یکی با اصرار زیاد می خواست لباسشو در بیاره تا شانه هاشو به ما نشون بده که انگار مفاصل شانه اش دچار ساییدگی شده بود و انگشت دستش را که شب قبل هنگام سیب خوردن بریده بود را نشان می داد. طوری که انگشتش چرکی شده بود، اینجا بود که به کودک آزاری مشکوک شده بودیم. از آنجا که مشکلات دانش آموزان یکی دوتا نبود هر کدام به مشکلات خود اشاره داشتند به طوری که چند لحظه بحث وبا فراموش شده بود. با این حال در این کلاس هم آموزش های لازم ولی با زبان خیلی ساده به دانش آموزان داده شد. به کلاس های سوم و چهارم و پنجم هم آموزش داده شد و اطلاعاتی که این دانش آموزان داشتند به نسبت بیشتر بود. طوری که قبل از آموزش علایم وبا را اسهال و دل پیچه قلمداد می کردند. در پایان کلاس هم از بچه ها سوال می شد که راههای انتقال بیماری را دست های آلوده و مصرف غذاهای ناسالم می دانستند. صحنه جالبی که بعد از به صدا درآمدن زنگ مدرسه در حیاط مشاهده شد تجمع دانش آموزان جلوی آبخوری بود و ما خوشحال از این بودیم که آموزش های ما چقدر تاثیرگذار بود. به طوری که سر شستن دست ها با هم بحث شان می شد. در پایان بعد از خروج از مدرسه صحنه دیگری نظرم را جلب کرد. این بود که کتاب های دانش آموزان را آورده بودند و چند نفر از بچه ها کتاب را گرفته بودن و به مدرسه می بردند و همکاری می کردند و برایم لذت بخش بود. صحنه دیگری که قابل توجه بود دانش آموزی بود که بیرون از مدرسه در حال گریه کردن بود و با پرس و جو فهمیدیم که فقط به خاطر این که مدادش را گم کرده بود می گفت می خوام برم خونه، انگار که تمام دارایی اش همان مدادش بود همانطور که انگار امکانات این مدرسه فقط نیمکت هایش بود.
"دست یابی همه دانش آموزان به سلامت بهداشت در حدقابل قبول، ارتقای سلامت، پیشگیری از بیماری ها، آماده کردن محیطی با نشاط و مهمتر از همه آموزش اصول بهداشت و تکرار عادات بهداشتی در هر مدرسه ای حائز اهمیت است."
گزارش روزانه در تاریخ 22/6/90:
مادر باردار21 ساله با وزن 800/58کیلو و قد 151 و باBMIطبیعی، شغل خانه دار و تحصیلات اول راهنمایی می باشد. با G2P1A0L1 و6w+5d GA: وLMP=13/5/90 ، 20/2/91= EDC . همسرش کارگر می باشد مادر مورد شناخته شده مبتلا به هپاتیت B بوده است.
بیمار دارای کاهش اشتها است و رنگ پریدگی ملتحمه دارد دارای اسکار روی شکم می باشد که ناشی از زایمان سزارین قبلی می باشد..نتیجه مثبت تشخیص بارداری با بتا ساب یونیت مشخص شده که در تاریخ 29/6/90 انجام شده است. مراقبت روتین انجام شد . فاقد بیماری ارثی و مادرزادی است و روش پیشگیری از بارداری طبیعی دارد که در تاریخ18/2/86 یک مورد زایمان سزارین داشته که دختر می باشد که درحین بارداری ودر طی زایمان مشکل خاصی نداشته است و فرزندش سالم بوده است. بیمار در حاملگی اول به هپاتیت مبتلا نبوده و طی آزمایشات بعمل آمده از فرزند و شوهرش مشخص شد آنها مبتلا نمی باشند.
تاریخ مراجعه
هفته بارداری 29/6/90
(6 هفته و5 روز )
وزن 65 کیلوگرم
فشارخون 60/90
درجه حرارت 36.5
نبض 76
تنفس 16
ضربان قلب جنین -
ارتفاع قله رحم -
برگه ی کنترل بارداری مادر را پر کردم . قرص اسید فولیک نیز به مادر باردار داده شد. در سونوگرافی مددجو که در تاریخ29/6/90انجام شد یک جنین زنده فعال مشاهده شد و جنین 6 هفته و 5 روز بود و وضعیت جنین متناسب با سن حاملگی و نرمال بود.
مددجو در تاریخ 20/6/90 آزمایش انجام داده است که نتایج آزمایش به شرح ذیل است :
39.3 HCT =
11.6 HB=
GCT =123
O+ =گروه خونی مادر
آموزش های لازم در موارد زیر به مادر داده شد :
آموزش لازم جهت رعایت بهداشت فردی داده شد .
آموزش تغذیه ای داده شد.
ببمار به علت Abs Ag+ نزد خانم دکتر میرزنده دل مراجعه نموده که مجددا آزمایش درخواست کرده و همچنین به نزد دکتر ... مراجعه نموده که دستورات زیر را دادند:
بررسی خانواده
تست های مربوطه هر 6 ما ه
HbIG بلافاصله پس از تولد برای نوزاد
خانم باردار جهت جرم گیری دندان به دندانپزشک ارجاع داده شد.
با توجه به اینکه بیمار دارای کاهش اشتها بوده است و گاه گاهی استفراغ دارد . توصیه شد سعی كند هرروز 3 وعده غذایی كامل و 3 میان وعده داشته باشد. رژیم غذایی پرپروتئین داشته باشد .
"به مادر تاکید کردیم در دوران بارداری جهت تهیه ایمنوگلوبولین هپاتیت برای تزریق به نوزاد در 12 ساعت اول بعد از زایمان اقدام کند . "
"به مادر توصیه کردیم که از شیر دادن به نوزادش اجتناب نکند و او را در آغوش بگیرد و نوازش کند.
شیردهی موجب افزایش سرایت هپاتیت Bنمی شود . گرچه HBsAg از شیر مادر جدا شده ولی بعلت تماس بسیار نزدیک مادر با نوزاد نمی توان الزاما انتقال آلودگی را به شیر مادر نسبت داد. ویروس هپاتیت Bاز مادر به نوزاد از طریق بوسیدن در بغل گرفتن ،نوازش کردن انتقال نمی یابد بنایراین مادر باید کودک را در صورتی که پستان مادر زخم ندارد شیر بدهد کودک را در آغوش بگیرد و نوازش کند."
گزارش روزانه در تاریخ 29/7/90:
هنگام معاینه موها متوجه شدیم که اکثر دانش آموزان روز قبل به علت این که به آنها خبر داده شده بود که از طرف مرکز بهداشت به مدرسه می آیند به حمام رفته بودند و اکثرا موهایشان خیس بود که به آنها تذکر داده شد که بعد از رفتن حمام موهای خود را حتما خشک کنند چون رطوبت محلی برای تجمع میکروب هاست.
نکته دیگری که حائز اهمیت بود موی بلند بچه ها بود. با اینکه رسیدگی به موهایشان کم بود و هفته ای دو بار به طور مستقل حمام می رفتند اصرار داشتند که موهایشان بلند باشد در صورتی که موی اکثر بچه ها شوره زیادی داشت و نشان دهنده این بود که با وجود موهای بلند توانایی شستن موهای خود را ندارند و با این که گفتیم به همراه مادرانشان به حمام بروند که حداقل آنها خوب موهایشان را بشویند حاضر نمی شدند. هرچقدر به سطح تحصیلی بچه ها اضافه می شد وضعیت شوره زیاد موی سر و وضعیت نامناسب موی سر بچه ها بیشتر می شد و این نشان دهنده این بود که استقلال بچه ها در سنین پایین تر کم تر بود و توانایی رعایت بهداشت خود را به تنهایی نداشتند و برای مسائل بهداشتی به مادران خود وابسته بودند. در صورتی که بچه هایی در سنین بالاتر احساس استقلال می کنند. پس بهداشت مو با افزایش سطح تحصیلی بچه ها در این مدرسه کمتر می شد.
بعضی از بچه به مدت یک هفته حمام نرفته بودند و درس خواندن را بهانه می کردند و می گفتند که وقتشان را می گیرد در حالی که ما تا آنجا که می توانستیم آنها را توجیه کردیم که با رعایت بهداشت فردی بهتر می توانند درس خود را بخواند تا وقتی سالم باشی انگیزه درس خواندن هم بیشتر می شود تا اینکه همش بخواهید از عدم رعایت بهداشت رنج ببرید. تست بینایی هم انجام شد. اکثر دانش آموزانی که عینک می زدند به دلیل عدم پیگیری های لازم و مراجعه به چشم پزشکی ، سطح بینایی شان نسبت به قبل ضعیف شده بود و به آنها گفتیم که که هر 6 ماه پیش چشم پزشک برای معاینه چشم خود بروند. کنترل قد و وزن و محاسبه توده بدنی بچه ها نیز صورت گرفت.
"آموزش وقتی موثر است که مخاطبین از سلامت برخوردار باشند."
"با توجه به اینکه در مدارس الفبای زیستن به دانش آموزان آموخته می شود اهمیت ارائه آموزش اصول بهداشت دهان و دندان و ایجاد رفتار بهداشتی نیز باید مورد تاکید قرار گیرد."
"در مقاله ای که غلامحسین شهرکی و همکارانش انجام دادند شیوع بالای پدیکولوزیس به خصوص در مدارس ابتدایی دخترانه خطر اپیدمی اعلام نشده ای را نشان می دهد، علاوه بر اینکه افزایش سطح تحصیل به جای اثر کاهش، اثر افزایشی را در شیوع نشان داده است."(1)
1)منبع:شهرکی غلامحسین، عزیزی کوروش،یوسفی علی"بررسی میزان شیوع شپش سر در بین دانش آموزان ابتدایی شهر یاسوج"پاییز 1378