احساس خوب احساس بد
(معنوی)
روز غمگینی بود از صبح دلم گرفته بود هوا هم دلش مثل هوای دل من ابری بود. بعد از حضور در بخش مشغول کارهای همیشگی شدم. علائم حیاتی و رگ گیری انجام دادم و مثل همیشه نبودم. ارتباطم با بیماران کم شده بود ولی باز گاهی می خندیدم و سعی می کردم مهربان تر رفتار کنم. همه چیز به آرامی سپری می شد. در حین بازگشت از صبحانه، مردی که جلو بخش روی صندلی نشسته بود و با صدای آرام از روی قرآنی که در دست داشت می خواند گویی از این عالم و آدم ها فرسنگ ها فاصله گرفته بود. او هم انگار فهمیده بود ماها و بیمارستان ها همه وسیله هایی هستیم و اصل ماجرا دست کس دیگری است ... او به دنبال سرچشمه رفته بود!! با دیدن این صحنه حس خوبی در درونم جان گرفت و لبخندی بر لبان نقش بست گویی یاد خدا خاطرم را نوازشی داده بود و با حسی تازه وارد بخش شدم.
گویی امید و جان تازه ای گرفته بودم به مادران در شیر دادن به کودکان شان کمک کردم و از دیدن لطف های پروردگار و حس زیبای مادری لذت می برد و گاهی درون تریتمنت که بودم به صندلی های بیرون بخش نگاهی می انداختم و یاد کلمات خدایی در دالان ذهنم می پیچید تا اینکه ساعت 12 شده بود و موقع نهار بود ... که ناگهان بیمار تخت 12 گفت من می توانم غذا بخورم آخر گفته اند چیزی نخورم.
از انجایی که تعداد بیماران زیاد بود و مشکل همه را نمی دانستم به او گفتم صبر کن و سریعا به سراغ پروند و کاردکس بیمار رفتم و در همین حین از پرستار مربوط نیز سوال کردم و او جواب داد: نه چیزی نخورد چون می خواهد برای ختم حاملگی به زایشگاه برود ناگهان چشمانم گرد شد و سوال کردم برای چه؟؟
بعد از خواندن پرونده بیمار متوجه شدم. مورد الیگو هیدروآمینوس بوده که در سونو آخر مایع آمینوتیک صفر شده بود و قرار بود جنین 24 هفته را از رحم او خارج کنند و خود بیمار این را نمی دانست! فقط به او گفته شده بود که باید به زایشگاه برود.
خودم را مسئول احساس کردم گفتم خودش باید موضوع را بداند. حق دارد. از تریتمنت به سمت تخت 12 راهی شدم در سرم پر از فکر بود گویی می خواستم خبر مرگ عزیزی را بدهم اشک در چشمانم جمع شده بود چگونه باید برایش توضیح می دادم؟ دائم به ختم بارداری فکر می کردم و گاهی هم می پرسیدم از خدا چرا؟ ولی من به عنوان یک پرستار باید محکم تر می بودم و مراقبت از بیمار که فقط جسمی نیس باید از روح بیمارم نیز مراقبت کنم.
خیلی زود خودم را بالای سر خانم ... بیمار تخت 12 رساندم دیدم با حالتي نگران منتظر نگاهم مي كرد. در همین حین صداي خدمه كه مي خواست بيمار را به زايشگاه ببرد مي آمد. بيمار گفت مي خواهند چيكار كنند؟ من به كسي خبر بدهم؟ ترسيده بود كنارش رفتم و دستانش را در دست گرفتم و آرام شروع به صحبت كردم فقط نگاهم مي كرد و بغض در گلويش خفه شد. اول با صدایی آرام ماجرا کم شدن مایع را برایش توضیح دادم و گفتم که طبق سونوگرافی که امروز انجام دادی میزان مایع دور جنین صفر شده و امکان ماندن جنین در این شرایط نیست و او گریه می کرد و می گفت چرا؟ در جوابش گفتم که هیچ کسی در این مورد مقصر نیست تو نباید امیدت را از دست بدهی. به فرزند سالم دیگری که داری فکر کن در هر کار خداوند صلاح و مصلحتی نهفته است می دانم تحمل این موضوع که به احتمال زیاد جنینت زنده نماند سخت و دشوار است ولی به این فکر کن که نوزادی با مشکلات زیادی بدنیا می آوردی در هر کار خدا حکمتی نهفته است نگاهم می کرد و دستانم را فشار می داد و بلند شد و اشک هایش را پاک کرد و گفت باید به مادرم اطلاع دهم و بعد در تماس گرفتن با خانواده اش به او کمک کردم.
مادر به زایشگاه فرستاده شد در حالی که غم را از نگاهش می شد خواند ولی نگاهی در آخر به من کرد و گفت من راضیم به رضای خدا و گویی با تمام قدرتش برای مواجه شدن با این بحران رهسپار می شد.
ماساژ رحمی
هر نیم ساعت ماساژ رحمی و کنترل فشار را برایش انجام دادیم سومین نوبت را ساعت نه و نیم انجام دادیم و پنج دقیقه بعد مادر اعلام کرد که به شدت ادرار دارد و می خواهد به دستشویی برود ماجرا را به پرستار گفتم و او گفت اشکالی ندارد آخرین نوبت ماساژ را انجام بدهید بعد برود من سریع فشارش را دوباره گرفتم و می خواستم ماساژ بدهم دیدم مادر بی تاب است و به شدت دستشویی دارد و از آنجایی که هنوز از نوبت قبلی ماساژ هم زمانی نگذشته بود دیگر ماساژ را انجام ندادم و او را تا دستشویی همراهی کردم و برگشتیم و یک ماساژ رحمی مادر ماند!
وقتی کارها کمتر شد نشستم و به اتفاق پیشامده و عواقب آن فکر کردم. خونریزی زیاد! هماتوم!! یعنی اگر یک بار کمتر ماساژ رحمی بدهی چه می شود؟؟ دائم با خودم کلنجار می رفتم وجدانم لحظه ای ساکت نمی شد ولی نمی دانستم چه کار باید انجام بدهم پس به وجدانم آرام و بی صدا طوری که دیگران نفهمند گفتم ساکت شو و از روی ماجرا گذشتم.....
1. برای بیمار یک بار کمتر ماساژ رحمی دادم.
2. همه وجدانم درد می کرد حس خوبی نبود و بدتر هم شد وقتی که به راحتی از روی ماجرا گذشتم.
5. می توانستم به پرستار بگویم و از او کمک بخواهم یا می توانستم وقتی از دستشویی برگشت برایش دوباره خونریزی و قوام رحم را چک کنم.
6. دفعه بعد نمی دانم نگذارم مادر به دستشویی برود تا من سر وقت معین ماساژش را انجام دهم یا بگذارم برود و وقتی برگشت دوباره ماساژ رحمی اش را انجام دهم.نکته:
خونريزي بعد از زايمان Postpartum Hemorrhage
خونريزي بعد از زايمان در نتيجه خونريزي بيش از حد از محل لانه گزيني جفت، تروما دستگاه تناسـ لي و ساختمانهاي مجاور و يا هر دو رخ مي دهد كه به دو صورت است:
خونريزي زودرس بعد از زايمان Early PPH:خونريزي بيش از 500 سي سي در 24 ساعت اول بعد از زايمان را خونريزي زودرس بعد از زايمان گويند.
شايع ترين علل خونريزي زودرس بعد از زايمان:
1- آتوني رحم
2- پارگي واژن و سرويكسخونريزي ديررس بعد از زايمان Late PPH:
خونريزي بعد از 24 ساعت اول بعد از زايمان را خونريزي دير رس زايمان گويند.
تشخيص افتراقي مهم PPH ديررس:
1- جمع نشدن خوب محل جفت
2- باقي ماندن تكه اي از بافت جفت در رحم3- پوليپ جفتي
براي درمان خونريزي تأخيري بعد از زايمان كورتاژ سريع ضرورت دارد.ويژگي باليني:
آتوني رحم:
ناتواني رحم در انقباض مناسب به دنبال زايمان از علل شايع خونريزي زايماني است.به طور مشابه در ليبرهائي كه توسط اكسي توسين آغاز يا تحريك مي شوند احتمال خونريزي و آتوني رحم بعد از زايمان افزايش مي يابد. ممكن است در زناني كه پاريته بالائي دارند خطر آتوني رحم افزايش يدا كند.
تشخيص:
هميشه بلافاصله بعد زايمان جفت بايد با لمس فوندوس رحم اطمينان حاصل شود كه رحم به خوبي منقبض است اگر رحم سفت نباشد ماساژ شديد ضرورت مي يابد. در اكثر موارد تزريق داخل وريدي 20 واحد اكسي توسين در 1000 ميلي ليتر محلول رينگر لاكتات يا نرمال سالين با سرعت تقريباً 10 ميلي ليتر در دقيقه و به طور همزمان ماساژ كارآمد و اثر بخش در انقباض رحم موثر واقع مي شود. اكسي توسين نبايد به صورت دوز رقيق نشده تجويز شود چون ممكن است در پي آن هيپوتا نسيون شديد يا آريتمي قلبي به وجود آيد.
فیلمبرداری در حین انجام پروسیجر
شیفت های اولم بود که در بخش فوریت کار می کردم هیجانی در این بخش وجود داشت که برایم خوشایند بود. سرعت و مهارت داشتن از فاکتور های موفقیت در امور بود.
همسر بیمار که از ابتدا با گوشیش را در دست داشت و چند تماس نیز گرفت و به طور خیلی رسمی و بدور از کمی ناراحتی کنار تخت ایستاده بود و حتی ذره ای تلاش در جهت آرام کردن همسرش نکرد و همراه پزشک فوریت مشغول گذاشتن لوله معده شدیم بیمار نه تنها همکاری نمی کرد مقاومت نیز از خودش نشان می داد با کمی سختی و تلاش توانستیم لوله را برایش بگذاریم
در حین تلاش کردن و صحبت کردن با بیمار برای همکاری و تسکین بی قراریش متوجه شدم شوهر بیمار مشغول فیلمبرداری از ماست و تمام واقعه را در حال ضبط کردن است به او نگاهی کردم ولی از آنجایی که مشغول کار خودم بودم حواسم را به درست انجام دادن کارم معطوف کردم.
حس خوبی نسبت به همسر بیمار نداشتم و کارش ذهنم را درگیر کرده بود به پرستار با سابقه ای که در بخش بود موضوع را گفتم او هم تعجب کرد ولی حرف یا راهنمایی برای گفتن نداشت. آن شیفت تمام شد و یک سوال نه چند سوال در ذهنم نقش بست.
چرا همسر بیمار فیلم گرفت؟ آیا این کار از لحاظ قانونی درست است؟ واکنش مناسب در این موقعیت چیست؟ آیا او این حق را دارد؟
1- در حال انجام پروسیجر درمانی از من توسط همراه بیمار فیلمبرداری شد.
2- حس کنجکاوی که چرا همسر بیمار فیلم برداری می کند و این فیلم چه فایده ای دارد با توجه به اینکه همسرش خودکشی کرده است. کمی هم حس سردرگمی داشتم چون نمی دانستم چیکار کنم.
3.خوب و بد خاصی نداشت. فقط من کنجکاو شدم که حقوق خودم را بدانم.خطای بالینی عنوان: ست سرم
با خودم می گفتم برو ست را از دوستت بگیر و ست استریل بردار.
یاد مشکل بیمارم افتادم آقایی 45 ساله که به علت شکستگی ران در بخش بستری بود. حتما عفونت بیمارستانی خوب جوش خوردن استخوانش را به تعویق می انداخت. همه احساسم این را کار را بد می دانست ولی کاری نکردم.
همه کارها و پروسیجرها باید با اهمیت قلمداد شود چون اتفاقات ناگوری که ممکن است برای بیمار اتفاق بیفتد از همین کارهای به ظاهر کوچک و ساده سر چشمه می گیرد.
می توانسم خیلی دوستانه به دوستم بگوییم که ست را آلوده کرده و ست سرم دیگری استفاده کند درست است که هزینه مالی را باعث می شد ولی بهتر از هزینه جانی بود.
گریه
کاش می تونستم بهتر با او صحبت کنم. من که به نظر خودم مهارت ارتباطی خوبی داشتم چرا نمی توانستم با یک نوجوان پسر ارتباط مناسبی برقرار کنم. بیمار تا آخر شیفت حالش بهتر نشد و در آخر به بخش مراقبت های ویژه منتقل شد. آن شیفت تمام شد و من ماندم و یک دنیا فکر ....
3. شاید خوبی این تجربه این بود که بر شدت ناراحتیش نیافزودم و او را به داشتن امید تشویق کردم. بدی این ماجرا این بود که ارتباط موثری که او را آرام سازد نداشتم.
دستگاه NST
یک شیفت صبح دیگر در بخش زنان 2 را شروع کردم بعد از انجام رگ گیری و علائم حیاتی و ...
در بخش زنان 2 دستگاه NST را دیدم و با کمک پرستار آن را برای چند خانم باردار وصل کردیم. برای من سوال بود که چکار می کند و برای چه آن را به خانم باردار وصل می کنیم. طریقه وصل کردن آن را از پرستار یاد گرفتم. این دستگاه دو لید دارد که یکی را بدون زدن ژل دقیقا" در قله رحم قرار می دهیم و دیگری را ژل زده و در جایی که صدای قلب جنین شنیده می شود می گذاریم.
البته قبل از انجام تست به مادر می گوییم که خوراکی شیرین بخورد تا جنین تحریک شود. مدت انجام این تست بیست دقیقه می باشد. اگر مادر به پهلوی چپ بخوابد خون بیشتری به جنین می رسد و خواب NST بهتر خواهد بود.
همچنین پرستار گفت با این تست نوار قلب بچه، انقباضات رحم و حرکات جنین را مشخص می کند. سوال دیگری برایم پیش آمد این بود که در گزارش نوشته شده بود R. جواب این سوالم را از خانم عمادی گرفتم.
ایشان در جواب سوالم گفتند: که R یعنی ریگولار (منظم) می باشد و عدد پایین کسر تعداد ضربان قلب جنین می باشد. برای این که نکته دیگری یاد بگیرم به کتاب خانم دکتر ذوالفقاری زدم که در آن نوشته شده بود این تست جهت ارزیابی واکنش جنین در طی دوره قبل از زایمان به کار می رود. به دلیل عدم استفاده از اکسی توسین تست بدون استرس نامیده می شود و نیاز به تزریق داروی خاصی برای مادر ندارد.
در صورتی که در یک فاصله زمانی 20 دقیقه ای جنین دو حرکت داشته باشد و با دو حرکت افزایش ضربان قلب جنین به میزان 15 ضربه در دقیقه وجود داشته باشد احتمال داده می شود که جنین سالم است. در صورتی که بعد از 20 دقیقه جنین حرکتی نداشته باشد یا جنین در خواب است یا سالم نمی باشد. تشخیص حالت خواب و استراحت جنین از اهمیت زیادی برخوردار است.
1. یادگیری نکاتی در مورد ارزیابی جنین به وسیله NST
2. اطلاعاتی در مورد روش ارزیابی وضعیت جنین با روش NST نداشتم و مشخصا حس خوبی نداشتم.
3. خوبی این ماجرا تلاش من برای یادگیری بود که منجر به یادگیری هم شد.
4. باید متناسب با هر بخشی که کار می کنیم مهارت های مربوط به آن بخش را در خود تقویت کنیم.
5. می توانستم قبل شروع شیفت های کمی در مورد مسائل مربوط به این بخش مطالعه می کردم.خطای بالینی
یک نبولایزرو یک بخش
به بخش مجاور یعنی بخش جراحی رفتم آنها هم نبولایزرشان خراب بود در همین موقع پرستار گفت: خانم ش آتروونت و سالبوتامول را با هم بدهید و کارت دارویی و با دو آمپول سالبوتامول وآترونت را به دست من داد. با کارت دارویی و دستگاه نبولایزر و دو آمپول بالای سر بیمار رفتم از روی کارت نام بیمار را فقط چک کردم و در حالی که ذهنم درگیر ماجرای تداخل دارویی بود آن دو آمپول را که به نظر آماده بود را در محفظه نبولایزر ریختم و هنوز دستگاه را روشن نکرده بودم که ناگهان چیزی از درونم گفت: دوز دارو چقدر بود؟ چرا من هر دو آمپول را در حفظه خالی کردم؟ یعنی پرستار دوز صحیح را در آمپول کشیده بود؟ دوباره به کارت دارویی نگاهی انداختم و متوجه شدم که دستور دارویی ... سالبوتامول و 250 آتروونت است در حالی که آمپول کشیده شده توسط پرستار حاوی ...سالبوتامول بود
با خودم گفتم: یک سی سی از محلول درون محفظه بردار دوباره همان چیز درونی گفت: دو دارو با هم مخلوط شده این چه فکر خنده داری است و بیماران دیگر منتظر دریافت دارو بودند پرستار هم که لحظه ای فریاد خانم دانشجو از دهانش نمی افتاد مادران دیگر هم که فکر می کردن من گوگل سرچ هستم در آن میان تمام سوالات مربوط و غیر مربوط را از من می پرسیدند. در ذهنم هم که بین شر و خوبی جنگ در گرفته بود ... که ناگهان کل محتویات محفظه را درون لیوان یکبار مصرف کنار تخت خالی کردم و با اعتماد و قدرت خاصی به سمت تریتمنت رفتم و دو آمپول دیگر برداشتم و دوز صحیح دارو را کشیدم و هر کدام را جدا برای بیمار اجرا کردم.
یکی مخلوط شدن دو دارو که نمی دانستم با هم تداخلی دارند یا نه؟؟ و دوم
اینکه به دلیل اعتماد به پرستار نزدیک بود دوزداروی اشتباهی برای بیمار اجر
می کردم
احساس تردید داشتم نفس اماره ام گویی دوستی نزدیکی با من برقرار کرده بود و دائم مرا به تمام کردن هرچه زودتر کارو راحت شدن تشویق میکرد و نفس لوامه ام پیروز این میدان جنگ بود.
همیشه دارویی که خودم آماده کردم را بدهم یا به طور کامل از همکار دیگرم در مورد دارو آماده شده و دوز داروی مورد نظر سوال کنم.
مصرف همزمان آتروونت باترکیبات آنتی موسکارینی از قیبل فرآورده های چشمی اثر این ترکیبات را تشدید میکند.
باز اندیشی: برقراری ارتباط
و مادران آنها نیز از من با نام پرستار مهربونه یاد می کردند و ارتباط شان صمیمانه شده بود و گویی حس اعتمادشان افزایش یافته بود.
1. ایجاد ارتباط با کودکان
نام کارورز: محفوظ