داروی اشتباهی
یک بار می خواستم داروی کفلین بزنم که بیمار بیرون رفته بود و بیمار دیگری که هیچ دارویی برایش تجویز نشده بود و به تخت آن بیمار تکیه کرده بود را داروی کفلین زدم. علت رخ دادن این خطا به نظر خودم سوالاتی بود که بیمار حین تزریق دارو ی کریز از من می پرسید دیگر یادم رفت که اسمش را بپرسم. آخر سر بیمار گفت خدارو شکرت که یکی به داد ما رسید و یک دارویی واسه ما زد. گفتم واسه چی این حرفو میزنی صلاح دید دکتره که دارو تجویز کنه یا نکنه. دست من که نیست. گفت چند روز که من بستریم ولی هیچ کس به من دارو نداده و نمیدونم اصلا کی نوبت عملمه. رفتم و کاردکسشو نگاه کردم دیدم این دارو از چند روز پیش واسه اش نوشته شده بود. مونده بودم که گیر کار کجاست و چرا پرسنل بخش به بیمارا رسیدگی نمیکنن. یعنی بیمارستان ... در این حد وضعش افتضاحه! داستانو واسه یکی از پرسنل بخش تعریف کردم اون بیمار بیمار اون پرسنل نبود و از جریانش با خبر نبود و با شنیدن حرفای من به نوعی بهانه ای شد که از مشکلات بیمارستان و پرسنل بگه. تا پرستار اون بیمار اومد و داستانو شنید و گفت هر کاری واسه این بیمارا انجام بدی بازم ناراضی هستن. تا یک بار دیگه برای کنترل علایم حیاتی رفتم توی اتاق و دیدم همون بیمار روی تخت پهلوییش خوابیده بود و یکی دیگه روی تخت مورد نظر بود. که بیدار بود و باهاش صحبت کردم و گفت که بیرون بوده و داروشو ندادم. اون موقع فهمیدم که گیر کار کجا بوده و دارو رو اشتباهی تزریق کردم. مشکل کار فقط بیمار نبود بلکه من هم بودم که از او اسمش را نپرسیده بودم
باید هر بار که دارو رو میدیم باید اسمش را بپرسیم و تختش را نگاه کنیم و همه چیز را از این بابت مطمئن شویم بعد اقدام به دارو دادن کنیم
خوب بود که یک دارویی آنتی بیوتیک بود و به پرسنل همه چیز را اطلاع دادم و گرنه معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد.
به نظر من وقتی که برای اولین بار یا به عنوان دانشجو توی بخش کار می کنیم چون از وضعیت تمامی بیماران اطلاع نداریم. بهتر است به پرسنل بخش در انجام کارها کمک کنیم نه اینکه مستقلا اقدام کنیم. در ثانی کسی که به عنوان سرپرستار یک بخشی میشود باید حتما به بیمارانش نظم و انضباط ها را متذکر شود و محیط بیمارستان را جدی تلقی کند.
خدا نکند که دوباره چنین اتفاقی بیافتد. چون معلوم نیست چه بلایی سر بیمار بیاید. کار خودم را اشتباه میدونم و تمام سعیمو از این بابت میکنم ولی حتما باید از این بابت خودم را بیمه کنم چون که آدمی جایز الخطاست.
من مرخصم .....
یه شیفت عصر .... بودم پرستار گفت آنژیوکت بیمار تخت 15 رو عوض کنم منم وسایل رو برداشتم و رفتم سراغ مریض بیماری رو تخت بود بهش گفتم بیا میخوام آنژیوکتت رو عوض کنم بیمار گفت من که مرخصم چرا میخوای عوض کنی منم فکر کردم بیمار بخاطر اینکه نگذاره عوض کنم بهونه میکنه گفتم نه شما مرخص نیستید و باید آنژیوکتت عوض شه. بدون اینکه از پرستار سوال کنم که آیا مرخصه یا نه آنژیوکتش رو عوض کردم. بعد اینکه عوض کردم یه بیمار اومد اتاق و درست اومد همین تخت 15 خوابید گفتم چرا اینجا اومدی گفت تخت من همینه بعدش تازه فهمیدم که آنژیکت بیمار دیگه ای رو عوض کردم که اشتباهی اومده بود روی تخت 15 خوابیده بود. با کلی معذرت خواهی از بیماری که اشتباهی آنژیکتش رو عوض کرده بودم برگشتم استیشن و دوباره رفتم وآنژیوکت بیمار تخت 15 رو عوض کردم.
احساس عذاب وجدان داشتم که چرا من ابتدا اسم مریض رو نپرسیدم و با شماره تختش تطبیق ندادم که بیمار یه پروسیحر تهاجمی دیگه تحمل کنه.
باید شماره تخت را با اسم مریض چک کرد و سپس پروسیجر رو انجام داد . عذاب وجدانی که داشتم واذیت شدن بی مورد بیمار به خاطر اشتباه من و اینکه اعتماد پرستار ازمن سلب شد.
اگه دوباره تحت این شرایط قرار گرفتم اول اسم مریض رو می پرسم بعدش تاریخ آنژیوکتش رو چک میکنم سپس به گفته بیمار توجه می کنم و بعد از اینکه مطمئن شدم چه پروسیجری برای وی هستش اون وقت انجام میدم.
داد زدم گفتم هفده
یه شب شیفت بخش جراحی بودم مشغول گرفتن علایم حیاتی بیمارا بودم فشار یکی از بیماران 17 روی 11 بود پرستار بخش داد زد و گفت دانشجو فشار این مری چنده منم بلند گفتم 17تا این رو گفتم مریض حالش عوض شد و به تنگس نفس افتاد.
آشفته شدم رفتم پرستار بخش رو در جریان گذاشتم پرستار بخش اومد سر بالین بیمار و یه قرص ضد فشار به بیمار داد بعدش گفت میتونم دوباره فشارت رو بگیرم بیمارم گفت بفرمایید.
بعد از گرفتن فشار به مریض گفت فشارش 13و 14 هستش نمیدونم چی شد که یهو حال مریض از این رو به اون رو شد و خیالش راحت شد. بعد از اینکه اومدیم استیشن پرستار بهم گفت که هر موقع فشار مریض بالاست مستقیم به بیمار نگم.
وفتی بیمار احساس تنگی نفس داشت استرس فراوانی داشتم آخه معلوم بود با حرف من اینطور شد. احساس دلشوره ای که تا آخر شیفت باهام بود و در کارم تاثیر داشت. مدام اون لحظه توی ذهنم میومد.
خوبی این تجربه این ماجرا این بود که فهمیدم گاهی اوقات حتی صداقت ما هم گاهی منجر به بد حالی بیمار میشه هر راستی رو نباید هر جایی گفت با توجه به شرایطی که به نفع بیمار هست باید تصمیم گرفت. بدی تجربه، تنگی نفس بیمار و صحنه های بدی بود که تو ذهنم میومد و در کارم تاثیر داشت.
درسی که از این ماجرا گرفتم این بود که در جایی که به صلاح مریض هست میشه واقعیت رو کنار کذاشت البته اگه اگه به صلاح او باشه.
کاری که میتونستم بکنم این بود که از مریض بپرسم فشار معمولت چنده با توجه به همون فشار قبلش میگفتم فشارش مثل قبله و داروی ضد فشار رو هم بهش میدادم.
اگه دوباره این اتفاق افتاد بلند داد نمیزنم که بیمار بفهمه. بدون دونستن بیمار داروی ضد فشار رو بهش میدم تا با شنیدن فشار واقعیش حالش بدتر نشه و این به صلاح مریض هم هست.
BS و VS
یه روز شیفت عصر بخش قلب بودم پرستار بهم گفت برم وی اس اتاق یک رو بگیرم منم اشتباهی فکر کردم میگه بی اس اتاق یک رو بگیر خلاصه رفتم و از تخت یک شروع به گرفتن قند خون شدم یه لحظه هم پیش خودم فکر نکردم که اصلا مگه میشه همه ی بیمارای یه اتاق همزمان چک قند داشته باشن حتی خود بیمارا هم که میگفتن ما چک قند نداریم من توجهی نکردم و حواسم به این بود که باید بی اس این اتاق رو بگیرم بعد از اینکه تموم شد همه رو یادداشت کردم و اومدم استیشن. قند خون ها رو به پرستار نشون دادم اون تعجب کرد و گفت من بهت گفتم برو وی اس بگیر نه بی اس! اون موقع تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم.
وقتی متوجه شدم چه اشتباهی کردم تموم فکرم این بود چرا درست به حرف پرستار گوش ندادم و اینقده حواس پرتم چون اگه این اشتباه در مورد یه داروی خاص بود ممکن بود برای مریض گرون تموم شه و جونش در خطر بیافته.
خطای ذهنی
یه روز شیفت عصر بخش الف بودم پرستار بهم گفت برو از تخت هفت نمونه خون بگیر منم وسایل نمونه گرفتن رو آماده کردم ورفتم سراغ مریض. یه چیزی که اشتباه کردم این بود که چون بخش الف دقیقا بالای بخش ب بیمارستان هست و طراحی اتاق ها مثل هم است در بخش ب اتاق شماره یک در سمت چپ هستش و شماره ی تخت ها از اتاق یک شروع میشه اما در بخش الف دقیقا برعکس بود و اتاق سمت چپ اتاق چهار بود. با این اشتباه رفتم اتاق چهار بخش الف به این گمان که اتاق هفت اونجاس و اشتباهی از بیمار نمونه گرفتم جالب اینجا بود که موقعیت تخت هفت رو میدونستم و نگاهی به تخت بیمار نکردم. نمونه رو گرفتم و اومدم استیشن. پرستار گفت اسم مریض رو بنویس اسمشو که نوشتم تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم.
اون لحظه احساس بدی بهم دست داد. احساس کردم که هنوز در انجام دقیق پروسیجر ها مشکل دارم و اصول انجام پروسیجر ها رو خوب بلد نیستم.
خطای ذهنی
یه روز شیفت عصر بخش الف بودم پرستار بهم گفت برو از تخت هفت نمونه خون بگیر منم وسایل نمونه گرفتن رو آماده کردم ورفتم سراغ مریض. یه چیزی که اشتباه کردم این بود که چون بخش الف دقیقا بالای بخش ب بیمارستان هست و طراحی اتاق ها مثل هم است در بخش ب اتاق شماره یک در سمت چپ هستش و شماره ی تخت ها از اتاق یک شروع میشه اما در بخش الف دقیقا برعکس بود و اتاق سمت چپ اتاق چهار بود. با این اشتباه رفتم اتاق چهار بخش الف به این گمان که اتاق هفت اونجاس و اشتباهی از بیمار نمونه گرفتم جالب اینجا بود که موقعیت تخت هفت رو میدونستم و نگاهی به تخت بیمار نکردم. نمونه رو گرفتم و اومدم استیشن. پرستار گفت اسم مریض رو بنویس اسمشو که نوشتم تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم .
اون لحظه احساس بدی بهم دست داد. احساس کردم که هنوز در انجام دقیق پروسیجر ها مشکل دارم و اصول انجام پروسیجر ها رو خوب بلد نیستم
خوبی این تجربه این بود که یاد گرفتم همیشه اصول پروسیجرها که یکی اش شناسایی دقیق بیمار بود را یاد گرفتم. بدی تجربه عذاب وجدانی بود که بخاطر سهل انگاری من یه پروسیجر زیادی برای بیمار رغم خورد.
درسی که گرفتم این بود که قبل از اینکه یه پروسیجر رو بخوام انجام بدم حتما شماره ی تخت و اسم مریض رو چک میکنم .
اگه دوباره اتفاق افتاد حتما قبلش تخت بیمار رو با اسمش تطبیق میدم بعد که مطمئن شدم سپس پزوسیجر رو انجام میدم .
اشتباه دید
یک روز شیفت عصر بخش داخلی بودم پرستار بخش بهم گفت برم پلاکت تخت 12 رو وصل کنم منم نمیدونم توی چه فکری بودم ذهنم اتاق یک بود اتاقی که ده دقیقه پیش اونجا بودم. رفتم همون اتاق یک و پلاکت رو به تخت شش وصل کردم شانسی که اوردم این بود که پلاکت تو ورید نمیرفت اومدم که آب مقطر رو بردارم و برم رگ مریض رو شستشو بدم پرستار گفت پلاکت تخت 12 رو دادی گفتم تخت 12؟
گفت آره.
به خودم اومدم و فهمیدم چه اشتباهی کردم. اومدم سر مریض و پلاکت رو برداشتم همراه مریض بهم گفت چی شده اشتباهی شده؟ منم گفتم آره ولی براش توضیح دادم اما کمی ناراحت شد. بعدش کل شیفت به بیمارش سر زدم تا اینکه منو بخشید.
موقعی که این اشتباه رو کردم یهو خیلی ترسیدم و پیش خودم گفتم چرا به شماره تخت دقت نکردم. با یه اشتباهم میتونستم بهبودی بیمار رو به تاخیر بیاندازم.
اگه دوباره خواستم پلاکت رو بدم حتما حتما حتما شماره تخت و اسم مریض و حتی کاردکس بیمار رو با پلاکت میبرم تا این اشتباه دیگه پیش نیاد.نام کاراموزان در عرصه ای که این حکایات بالینی را در باره خطاهای دارویی یا مراقبتی خود نوشته اند، محفوظ می ماند.