سه شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۲ - ۸:۵۱ ق.ظ - دکتر لیلا (مهستی) جویباری -
توسط:پيام آشنا
كودك كه بودم آرزويم اين بود كه در آينده پزشك شوم ... نمي دانستم پزشك كيست! شايد تنها اسمش برايم زيبا بود! شايد القای پدر و مادر بود... نمي دانم...
كودكي و نوجواني ام با درس خواندن و نمرات بيست گرفتن گذشت و اگر ذره اي كم ميشد انگار كه عزيزي را از دست داده باشم... و ترس از اينكه چگونه به خانواده بگويم...
يادم مي آيد روزي از ديكته ي سال اول ابتدايي ١٨:٥ شدم با اشك كلاس را ترك كردم و نگران از اينكه چرا نتوانستم اين بار نمره ي كامل بگيرم! يادم هست و به خوبي غلط هايم را به ياد دارم همه ي غلط ها به دليل نوشتن همزه بالاي لغاتي بود مانند "كلبه ي" چرا كه ديگر همزه منسوخ بود و بايستي "ي" جدا نوشته مي شد!!! آن روز معلم با ديدن چشمان گريانم بدنبالم آمد و ...
بزرگ تر كه شدم همچنان بيشترين ها و بالاترين ها را مي خواستم، و ذره اي قصور براي رسيدن به هدف آزارم مي داد... مي پنداشتم با تلاش به آنچه مي خواهم مي رسم...
و سال ها با درس گذشت و چه استرس ها، شب ها نخوابيدن ها و ... و اكنون يك پزشكم و به آنچه مي خواستم گويا رسيدم ولي هنوز چون انسان تشنه بدنبال آب مي گردم... گويا اينها همه سراب بوده اند و هستند و آب حقيقي جاي ديگري نهفته است... فقط مي دانم تشنگيم هنوز پابرجاست...و احساسم چيز ديگري مي گويد انگار چيز ديگري در كار است كه با آن فاصله دارم... نميدانم هدف از خلقت را به خوبي نمي توانم هضم كنم... وقتي سوره اي از قرآن را به ياد مي آورم كه مي فرمايد؛ والعصر... قسم به عصر... كه انسان در خسران است و ...
نمي دانم اين راه به كجا ختم مي شود و چه چيز انتظارم را مي كشد... فقط مي دانم آن چيز پزشكي، رزيدنتي، فوق تخصص، درآمد آنچناني و ... نيست...
چيزي ديگري در كار است...الله اعلم
توسط: بهار
برایتان راهی هموار و دلی پاک برای رسیدن به حقیقت آرزومندم که قطعا پیمودن آن سخت ولی برای شما شدنی است. قلب رئوفتان همراه راهتان باد.
توسط: .....
به اونچه که می خواستین برسین رسیدن و چه چیز از این زیباتر و الان به نظرم بستگی داره به اینکه از موقعیت ها چطور استفاده کرد. درآمد بالا به نظر من خیلی خوبه اگه کسی بخواد میتونه علاوه بر برطرف کردن نیازهای مادی خود و خانوادش در سطح معقول دست خیلی ها رو بگیره... خیلی ها رو شاد کنه.... ویزیت افراد بی بضاعت... آموختن انچه که بلده به جوان ترها....اخم نکردن به بیمارا. وقتی به عنوان همراه بیمار محسوب میشی و اون وقت میفهمی چقدر وجودشون سرشار از ترسه و اون لحظه که یک پزشک بهت امیدواری میده.....اینها خیلی زیباست.. حس قشنگیه....... به اینها میشه فکرکرد.. تسکین درد دیگران چه جسمانی و یا مادی و روحی ...فکر نمیکنم چیز کمی باشه
كودك كه بودم آرزويم اين بود كه در آينده پزشك شوم ... نمي دانستم پزشك كيست! شايد تنها اسمش برايم زيبا بود! شايد القای پدر و مادر بود... نمي دانم...
كودكي و نوجواني ام با درس خواندن و نمرات بيست گرفتن گذشت و اگر ذره اي كم ميشد انگار كه عزيزي را از دست داده باشم... و ترس از اينكه چگونه به خانواده بگويم...
يادم مي آيد روزي از ديكته ي سال اول ابتدايي ١٨:٥ شدم با اشك كلاس را ترك كردم و نگران از اينكه چرا نتوانستم اين بار نمره ي كامل بگيرم! يادم هست و به خوبي غلط هايم را به ياد دارم همه ي غلط ها به دليل نوشتن همزه بالاي لغاتي بود مانند "كلبه ي" چرا كه ديگر همزه منسوخ بود و بايستي "ي" جدا نوشته مي شد!!! آن روز معلم با ديدن چشمان گريانم بدنبالم آمد و ...
بزرگ تر كه شدم همچنان بيشترين ها و بالاترين ها را مي خواستم، و ذره اي قصور براي رسيدن به هدف آزارم مي داد... مي پنداشتم با تلاش به آنچه مي خواهم مي رسم...
و سال ها با درس گذشت و چه استرس ها، شب ها نخوابيدن ها و ... و اكنون يك پزشكم و به آنچه مي خواستم گويا رسيدم ولي هنوز چون انسان تشنه بدنبال آب مي گردم... گويا اينها همه سراب بوده اند و هستند و آب حقيقي جاي ديگري نهفته است... فقط مي دانم تشنگيم هنوز پابرجاست...و احساسم چيز ديگري مي گويد انگار چيز ديگري در كار است كه با آن فاصله دارم... نميدانم هدف از خلقت را به خوبي نمي توانم هضم كنم... وقتي سوره اي از قرآن را به ياد مي آورم كه مي فرمايد؛ والعصر... قسم به عصر... كه انسان در خسران است و ...
نمي دانم اين راه به كجا ختم مي شود و چه چيز انتظارم را مي كشد... فقط مي دانم آن چيز پزشكي، رزيدنتي، فوق تخصص، درآمد آنچناني و ... نيست...
چيزي ديگري در كار است...الله اعلم
توسط: بهار
برایتان راهی هموار و دلی پاک برای رسیدن به حقیقت آرزومندم که قطعا پیمودن آن سخت ولی برای شما شدنی است. قلب رئوفتان همراه راهتان باد.
توسط: .....
به اونچه که می خواستین برسین رسیدن و چه چیز از این زیباتر و الان به نظرم بستگی داره به اینکه از موقعیت ها چطور استفاده کرد. درآمد بالا به نظر من خیلی خوبه اگه کسی بخواد میتونه علاوه بر برطرف کردن نیازهای مادی خود و خانوادش در سطح معقول دست خیلی ها رو بگیره... خیلی ها رو شاد کنه.... ویزیت افراد بی بضاعت... آموختن انچه که بلده به جوان ترها....اخم نکردن به بیمارا. وقتی به عنوان همراه بیمار محسوب میشی و اون وقت میفهمی چقدر وجودشون سرشار از ترسه و اون لحظه که یک پزشک بهت امیدواری میده.....اینها خیلی زیباست.. حس قشنگیه....... به اینها میشه فکرکرد.. تسکین درد دیگران چه جسمانی و یا مادی و روحی ...فکر نمیکنم چیز کمی باشه
بسم الله الرحمن الرحیم