چهارشنبه بیستم آذر ۱۳۹۲ - ۱:۲۴ ق.ظ - دکتر لیلا (مهستی) جویباری -
توسط: پيام اشنا
سلام
خستگي چونان مرا احاطه كرده كه حتي فرصت سر خاراندن نمانده چه رسد به نوشتن و ...
البته بين خودمان باشد خستگيه شيريني است، چون كودكي ميمانم كه ميخواهد راه رفتن بياموزد ، گرچه سخت است ولي خوب ميداند دويدن در آينده برايش لذتي دارد كه سختي اين چند روز را برايش قابل تحمل مي كند...
اما نكته ي كه در عين خستگي مرا وادار به كنار هم قرار دادن اين كلمات كرد سخني بود كه همين چند دقيقه ي پيش از زبان همراه يك بيمار صعب العلاج به زبان آمد... "از خدا مي خواهم زودتر بميرد..."
در نگاه اول به نظر اين طور رسيد كه همراه (همسربيمار) به دليل اينكه نميخواهد درد كشيدن همسرش را ببيند چنين جمله اي را به زبان آورده كه بر درست يا نادرست بودن آن مجاز به اظهار نظر نيستم...
وليك در نگاه دوم و در ادامه ي كلام گفت: "از ٤ ماه پيش مشكل كليوي پيدا كرد و ...، تا كنون ماشين زير پايم را فروختم، زمينم را فروختم و صرف هزينه هاي وي كردم و دارم مي كنم" به مثابه ي تلنگري بود كه لحظه اي مرا از چرت عصرگاهي! بيدار كرد... آيا فقر مالي هم مي تواند باعث گفتن جملاتي مانند " از خدا ميخواهم..." شود يا خير...؟
باز هم خداوند بهتر مي داند...
ولي چشمان قرمز همسر نيز از دردهاي نگفته ي درون سخن ميگفت...
نميدانم پول چه درد بي درماني است كه گريبان همه را گرفته... درد بيماري يك طرف درد بي پولي يكطرف...
در پناه حق
توسط: ...
بی پولی
دردیست که همیشه برای بیماران بیمارستانهای دولتی وجود دارد، مردی که بعلت بی پولی دست پاره شده پسر 5 ساله اس را بدون بخیه زدن ، به حال خود رها میکند و میگوید ما میرویم ...غمی که در چشمان مادر پنهان شده است و پدری که فقط سکوت میکند ...
و پرستاری که حتی از دیدن این موقعیت ، دیگر همدردی هم نمی تواند بکند...
توسط:پیام سروش
می ترسم می ترسم که بگم چرا؟ نمیدونم از چی؟ ولی میترسم از واقعیت هایی که وجود داره و من هم نمیتونم کار انچنانی انجام بدم، گاهی ارزو میکنم که ای کاش واقعیت واقعیت نبود.
وب سایت ایمیل
سلام
خستگي چونان مرا احاطه كرده كه حتي فرصت سر خاراندن نمانده چه رسد به نوشتن و ...
البته بين خودمان باشد خستگيه شيريني است، چون كودكي ميمانم كه ميخواهد راه رفتن بياموزد ، گرچه سخت است ولي خوب ميداند دويدن در آينده برايش لذتي دارد كه سختي اين چند روز را برايش قابل تحمل مي كند...
اما نكته ي كه در عين خستگي مرا وادار به كنار هم قرار دادن اين كلمات كرد سخني بود كه همين چند دقيقه ي پيش از زبان همراه يك بيمار صعب العلاج به زبان آمد... "از خدا مي خواهم زودتر بميرد..."
در نگاه اول به نظر اين طور رسيد كه همراه (همسربيمار) به دليل اينكه نميخواهد درد كشيدن همسرش را ببيند چنين جمله اي را به زبان آورده كه بر درست يا نادرست بودن آن مجاز به اظهار نظر نيستم...
وليك در نگاه دوم و در ادامه ي كلام گفت: "از ٤ ماه پيش مشكل كليوي پيدا كرد و ...، تا كنون ماشين زير پايم را فروختم، زمينم را فروختم و صرف هزينه هاي وي كردم و دارم مي كنم" به مثابه ي تلنگري بود كه لحظه اي مرا از چرت عصرگاهي! بيدار كرد... آيا فقر مالي هم مي تواند باعث گفتن جملاتي مانند " از خدا ميخواهم..." شود يا خير...؟
باز هم خداوند بهتر مي داند...
ولي چشمان قرمز همسر نيز از دردهاي نگفته ي درون سخن ميگفت...
نميدانم پول چه درد بي درماني است كه گريبان همه را گرفته... درد بيماري يك طرف درد بي پولي يكطرف...
در پناه حق
توسط: ...
بی پولی
دردیست که همیشه برای بیماران بیمارستانهای دولتی وجود دارد، مردی که بعلت بی پولی دست پاره شده پسر 5 ساله اس را بدون بخیه زدن ، به حال خود رها میکند و میگوید ما میرویم ...غمی که در چشمان مادر پنهان شده است و پدری که فقط سکوت میکند ...
و پرستاری که حتی از دیدن این موقعیت ، دیگر همدردی هم نمی تواند بکند...
توسط:پیام سروش
می ترسم می ترسم که بگم چرا؟ نمیدونم از چی؟ ولی میترسم از واقعیت هایی که وجود داره و من هم نمیتونم کار انچنانی انجام بدم، گاهی ارزو میکنم که ای کاش واقعیت واقعیت نبود.
وب سایت ایمیل
بسم الله الرحمن الرحیم