توسط: ...
پدری دارم شصت ساله که وقتی عصبانی میشه جیغ می کشه و اصلا نمی بینه که کیا دور و برش هستند حتی اگر حرفت منطقی هم باشه حاضر نیست به حرفت گوش بده و فقط به جیغ زدن و فحش دادن خودش ادامه میده و بارها با این رفتاره من جلوی خیلی ها خجالت کشیدم. پیشنهاد رفتن نزد یک روانپزشک هم به هیچ وجه قبول نمی کنه. دیگه موندیم چیکار کنیم. بی زحمت راهنمایی مون کنید. سابقه مصرف الکل هم دارد.
با سلام
البته شرح حال کاملی ندارم و نمی توانم تشخیصی را بگذارم اما علایم می تواند نشانه یک اختلال خلقی و یا شاید یک اختلال شناختی باشد و لزوم پیگیری بیشتر دارد.
اگر این علایم اولین بار است که در پدرتان اتفاق افتاده و سابقه ی قبلی ندارد یا بسیار شدیدتر شده، توصیه می کنم که حتما از نظر ارگانیک چک شده و اسکن مغز از ایشان به عمل آید. اگر در مراجعه به روانپزشک گارد هستند، می توانید در ابتدا به نورولوژیست مراجعه کنید.
معمولا در کشور ما همه در مراجعه به روانپزشک گارد می باشند. نمی دانم در کجا زندگی می کنید. اگر تمایل دارید می توانید به من ایمیل بزنید.
توسط: ....
توسط: پیام آشنا
پیشنهاد می کنم محیط زندگی ایشون را تغییر بدید، منظور از محیط خیلی چیزهاست، مثلا زندگی در یک آپارتمان کوچیک توی یه شهر شلوغ با سر و صدای زیاد، با زندگی در یه شهر یا روستای کوچیک با طبیعت زیبای اطرافش با لطافت محیطش خیلی فرق می کنه. یه جزیی دیگه از محیط افرادی هستند که با فرد برخورد می کنند، لحن کلامی اونها چگونه است؟ مدیریت در منزل چه جوریه؟ فرد همسر داره؟ همسرش چه برخوردی باهاشون داره؟ بچه هاشون چه برخوردی دارند؟ این سوال ها و هزار تا سوال دیگه رو باید یک به یک ارزیابی کرد و اگر ایرادی درشون هست، تغییر داد.
اما نکته ی آخر اینکه خودتون رو جای فردی بزارید که مدام ازش میخواید بره پیش روانپزشک، چه حسی بهتون دست میده؟ به فرد القا نکنید که مشکل روانی داره، چون این خودش کار رو بیشتر خراب می کنه...بهترین روانپزشک برای فرد در درجه اول افراد نزدیک به بیمارند، افرادی که بیمار بهشون اعتماد کامل داره... در درجه بعد ...
توسط: پیام آشنا
سالاد مخلوط خنده، گریه، خشونت و محبت، انتخاب با شما یا سرآشپز...؟
فهم این مطلب که انسان موجودی است چند وجهی در گذر زمان و با مشاهده ی سکنات وی اسان است. آری آدمی مرامی ناشناخته دارد که او را در میان دیگر مخلوقات متمایز می سازد. تاملی عمیق بر رفتارها، گفتارها و کردار یک انسان به نوبه ی خود یعنی شناسنامه ی انسانیتی وی، شناسنامه ای که می تواند سفید باشد، بی هیچ نقطه ی سیاهی و از طرفی می تواند پر از برگ و نقاط سیاه و درهم باشد.
اینکه افراد می خندند، می گریند، با خشونت رفتار می کنند و یا با لطافت برخورد می کنند، خود پیچیدگی درونی یک انسان را نشان می دهد. حال چرا خنده ی عده ای بر گریه شان بیشتر می چربد و یا خشونت شان بر لطافتشان، باید در محیطشان چه در حال و چه در گذشته، علت را جست...
کودکی که در کودکی طعم خنده را نچشیده، در بزرگسالی نیز تمایل بیشتری به نخندیدن دارد... چرا که در وی این احساس رشد نکرده. کودکی که در کودکی از پدر چیزی جز جر و بحث و مجادله فیزیکی ندیده در تربیت فرزندش همان مسیر را می پیماید،
در واقع خشونتی که بر سرش آمده راه را در بزرگسالی برای محبت پدرانه اش سد می کند... جوانی که در جوانی رویاهای خویش را دنبال می کرده و اکنون در بزرگسالی بدان ها نرسیده، به مثابه ی سرباز شکست خورده ای می ماند که از جنگ بازگشته و در برخورد با خانواده اش، چونان خشونتی به خرج می دهد، که طعم شکستش در جنگ را می دهد و نه طعم پیروزی در میدان نبرد. حال اگر این نبرد ، نبرد زندگی باشد، خشونت حاصله صد چندان خواهد شد.
ارتباط میان روان و داشته های دنیوی خود علت دیگر کنش ها و واکنش هاست، متاسفانه فردی که هر روز برای نان می دود، خشونت جزیی جداناپذیر از زندگی اش خواهد بود، چرا که محیط و جامعه ممکن است با وی با صداقت برخورد نکنند و این میان ناکامی های پیش آمده فرد را جری تر می کند و به جای مقابله و تصحیح جامعه اش خود را و یا خانواده اش را تنبیه می کند، غافل از اینکه تیشه به ریشه ی خود می زند...
بنابراین ذات فرد و محیط زندگی وی دو سکاندار کشتی کردار محسوب می شوند و از آنجایی که به مرور ذات فرد نیز در محیط شکل می گیرد بنابراین راه حل را باید در تغییر محیط جست نه تغییر شخصیت...