به نام او که از رگ کردن به ما نزدیکتر است و ما به او به اندازه هفت آسمان خودمان را دور کریم.
به نام او که در قلب ماست در ذ ره ذره از وجود ما و ما خودمان را تهی از او کردیم
به نام او که 24 ساعته به یاد ماست و ما حتی یه لحظه به یاد او نیستیم
به یاد او همیشه دست گیر ماست و ما فکر میکنیم که فقط در لحظه های سختی نگهدار ماست و بعداش تمام.
به یاد او که همه چیز از اوست و ما همه چیز را از آن خودمان میدانیم
به یاد او که نیازی به ما ندارد و ما محتاجیم به او و ما فکر میکنیم که طاعات بی ارزش مان برای اوست
به نام او که انتهای زیبایست و ما به دنبال چه هستیم
خدایا ما را آدم به دنیا آوردی آدم از دنیا ببر
نگذار در آن روز وانفسا به قیافه دیگری باشیم
به امید آنکه انسانیت را درک کنیم و به هم نوعان خودمان عشق بورزیم
خاطرات کارآموزی
... کارآموزی بخش ... بودیم .... نزدیکای ساعت 9:25 بود که دیدیم سر و صدا داخل بخش نمیذاره مریضا استراحت کنن مریضای که داخل این جور بخشا هستن باید دور از استرس و هیجان و سر وصدا باشن
علت این همه هیاهو چی بود خدمه ای که مسن تر بود مودبانه به خدمه جوانتره گفته بود که لطفا این کار رو بکن در صورتی که وظیفه اش هم بود اما آقای جوانتر با قلدری و سر و صدا بخش رو بهم زد و این آقای مسن تر هم اعصابش بهم خورد و بخشی که باید سکوت باشد برای چند دقیقه کلا بهم ریخت.
مگه تقسیم وظایف وجود نداشت که اینجور با هم رفتار می کنن. چرا توبیخشون نکردن
جریمه ای، چیزی .... در کل از قانون خبر نبود ....
یه آقای جونی بود که تصادف کرده بود و از ناحیه سر و گردن آسیب دیده بود
از نخاع هم فکر کنم اسیب دیده بود
این بنده خدا سیستم گوارشی اش کلا بهم خورده بود و یکسره شده بود .... ما پاروان رو گرفتیم (من و بهیار) و دور بیمار کشیدیم و شروع به تمیز کردنش کردیم اون آقا مستخدم مسن هم کمکمون کرده بود بعد از تمیز کردن بیمار و تعویض ملحفه ما رفتیم رست و دوباره برگشتیم دیدیم خدایا دوباره تمام ملحفه رو خراب کرده دوباره من بهمراه بهیار بیمار رو تمیز کردیم و این بار فکر میکنید چکار کردیم ...
بیمار بنده خدا هیچ حرفی نمیزد عین چی بگم .... خدایا .... این بار ملحفه رو عین مای بی بی درست کردیم و به صورت خیلی زیبا درآوردیمش
فقر مادر اختراعات .....
و مشکل هر بار تمیز کردن کل ملحفه و بیمار حل شد.
داخل بخش سه تا پرستار خانم بودن و کل مریضا آقا بودن و کار این سه نفر این بود که صبح بخش رو تحویل می گرفتن و دارو می دادن و سرم وصل می کردن و گزارش می نوشتن شاید علائم حیاتی رو چک میکردن بقیه کارا با این آقای بهیار بود ... بنده خدا از استریل چیزی توی عمرش نشنیده بود ...
آقای بهیار آمد چست تیوب یکی از بیمارا رو بکشه گفت ایست کنید این همکارم (منظورش خانم پرستار) هنوز ندیده چطوری این کار رو می کنن ....
یه چیزه دیگه بنده تا الان هم ساکشن نکردم
یه چیز دیگه .... بنده تا چند ترم قبل فکر می کردم اساتید کار بچه ها رو نگاه نمی کنن اما اساتید خانم با حوصله و دقت مطالب رو بررسی می کنند خداییش من اگه بودم شاید این کار رو نمی کردم به خصوص خانم سبزی که با دقت بالا به کار بچه ها نگاه می کنه و احترام می گذاره.
دانشجوی متوسط شما: نام محفوظ
بسم الله الرحمن الرحیم