توسط:پيام آشنا
سلام
كاروز و كارآموز كه بوديم كمتر استرس مواجهه با استرسورها رو داشتيم... بيمار ميومد با ايست قلبي ما هم مثه بقيه مي رفتيم جلو حالا دكتر مسئول مثلا مي گفت فلاني برو ماساژ قلبي بده فلاني تو آمبو بزن و همينطور تا زمانيكه مريض بمونه يا بره...!
چند روز پيش تو اورژانس كد٩٩ اعلام كردن اونم بخش انكولوژي! ايني كه ميگم بخش انكولوژي منظورم اينه كه بيماراي end stage داره كه خب خيلياشون در واقع no code اند...
خلاصه تو همين اوضاع و احوال بود كه حالا دعوا بود سر اينكه از وقتي رزيدنت جراحي اومده پزشك فوريت و اسكرين مسئوليتي در قبال بيماراي كد خورده ندارند!!! البته مي شد حق رو به اونها داد چرا كه مسئوليت مديريت گروه كد براي پزشك بخش اورژانس بود كه مسئولين محترم هم پزشك رو برداشته بودند و رزيدنت رو جايگزين كرده بودند... البته حق با رزيدنت ها هم بود چرا كه كد خوردن مريض انكولوژي در حيطه ي وظايف انساني اون هست ولي در حيطه ي وظايف كاري يك رزيدنت جراحي تاكيد ميكنم جراحي نيست... چرا كه بچه ها دو سه بار سر اين قضيه با پزشك فوريت و اسكرين دچار مشكل شدند و اوني كه ضربه خورد بيمار كد خورده بود! و يه چند روز بيمارا براي تعيين تكليف مسئول گروه كد، كد نميخوردند! تا تكليفشون روشن بشه....
خلاصه اون روز بحث بين رفتن و نرفتن و تلفن به سوپروايزرو و خلاصه اينجور چيزا بود كه گفتم خدا رو خوش نمياد بزار برم بالا سر مريضه و رفتم...
رفتم ديدم نزديك ده تا همراه مريض دور مريضند و البته رزيدنت بيهوشيم بالا سر مريضه قبل اينكه وارد اتاق بشم گفتم خدايا كمكم كن من اولين باره به عنوان يه مسئول وارد گروه كد ميشم! خلاصه از خدا خواستم دستمو بگيره حداقل اينجا با اين تعداد همراه بيمار مولتيپل تروما از اتاق احيا بيرون نيام!
مريض با ريتم حدود ٣٠ تا برگشت البته مريضم واقعا no code بود كانسر متاستاتيك تخمدان به ريه....
رزيدنت بيهوشي محترم بعد از مرحله اول احيا تشريف بردند خلاصه من موندم و مريض و ده تا همراه! رفتم بالاسر مريض ديدم اصلا stable نيست و ضربانش همينطور داره افت ميكنه٢٦،٢٨،٣٠ و ... حالا جالبي قضيه به اين بود كه از كمبود پرستار پسر بيمار داشت آمبو ميزد!!!!
بهش گفتم اينجوري آمبو بزن... گفتم دستگاه ونتيلاتور پرتابل رو بيارن كه اوردن و ظاهرا خراب بود! ديدم نه با حضور اين افراد در اتاق احيا نميشه كاري انجام داد، خيلي محترمانه همه رو از اتاق بيرون كردم و دو تا خانوم پرستار و گفتم بيان داخل، در همين حين بود كه ديدم ريت قلبي شد صفر!!!! گفتم خدا خودش كمك كنه! شروع كردم به chest compression دادن و از اون طرف آمبو و خوب آمپول هايي كه لازم بود... مريض بر مي گشت و دوباره ميرفت حدود ٤٠-٤٥ دقيقه احيا كرديم ولي انگار نه انگار، گفتم الان با اين تعداد همراه مريض اگه از اتاق برم بيرون احتمالا تيكه بزرگمه گوشم باشه. گهگاه از لاي در دخترا و پسراي بيمار كار ما رو نگاه ميكردند ولي خب واقعا سعي خودمونو كرديم ولي بيمار برنگشت و ...
بعد يه نفس عميق كشيدم و رفتم بيرون گفتم ما نهايت تلاشمون رو كرديم انشاالله غم آخرتون باشه و رفتم سمت ايستگاه پرستاري كه ديدم صداي زاري و شيون بلند شد لحظه بدي بود ولي خب خيلي تشكر كردند!!!
اون لحظه داشتم به اين فكر ميكردم كه مسئوليت كارورزي كجا و مسئوليت الان كجا... البته خيلي دلم ميخواست به عنوان اولين احيا در دوره طبابت مريض بر مي گشت ولي و ناراحت شدم ولي واقعا اگر برميگشت جاي تعجب داشت چون واقعا end stage بود، خدايش بيامرزد.
توسط:پیام آشنا
پروردگار به نگاه آسمانی شما, نگاهی دگر خواهد داشت. ایمان دارم....